آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

قهر

دیروز با هم حرفمون شد. دانیال صبح امده بود و تو نبودی . رفت اتاقت و یکی از برچسب هات و پاره کرد. اومدی دیدی گفتی مامان برچسبم چی شده؟ فکر نمیکردم اصلا بفهمی، نمیخواستم با دانیال لج کنی،گفتم مامان انداختم دور. گفتی چرا؟ گفتم بهت گفته بودم برچسب و رو در و دیوار نزنی، فک کردم نمیخوای انداختمش دور. گریه کردی گریه کردی گریه کردی بعلت کردم. بوست کردم.. گریه کردی گریه کردی منم از کوره در رفتم و گفتم مامان جان تقصیر من چیه .. تمومش کن.. بعد رفتی و این و برام نوشتی... وقتی با هم اشتی کردیم... گفتی مامان یه چیزی میگم دلت نشکنه ها... من این و نوشتم.. اما دوست دارم.. بعلت کردم و تو باز گریه کردی... عاشقتم.. ببهشید که انقدر که باید خوب...
23 دی 1398
1